کیارادکیاراد، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

اصفهان...

چگونه باور كنم كه نيستي ، وقتي هنوز صداي گرم و مهربانت در گوشم شنيده ميشود ، چگونه باور كنم كه پركشيدي ، وقتي هنوز در لحظه لحظه هايم حضور داري ،چگونه باور كنم ... سه هفته پيش تصميم گرفتيم كه يك هفته اي به اصفهان بريم ولي هيچ انگيزه اي براي رفتن نداشتم...توي تمام راه يه بغض لعنتي همه وجودم را گرفته بود هرچند سعي ميكردم كه به خاطر شما بغضم را توي خودم بشكنم ولي يه جاهايي هم موفق نبودم وقتي ميديدي مامان گريه ميكنه فوري با اون دستهاي كوچولوت اشكهاي مامان را پاك ميكردي....انگار دفعه قبل با اينكه ميدونستم كه شايد دفعه آخري باشه كه مامان عفت مهربونم را ميبينم ولي با وجود يه اميد كوچولو ته دلم و اينكه ممكنه يه معجزه به همه اين كابوس لعنتي پايان ب...
29 مهر 1393

حرفهاي من با تو....

بی بهانه تو را مرور میکنم تا خاموشیم نشان فراموشیم نباشد... هفتاد و دو روز از اون روز شوم و فراموش نشدني گذشته ...احساس ميكنم توي اين مدت خيلي خيلي تغيير كردم ،اينقدر از خودم فاصله گرفتم كه فكر ميكنم يه آدم ديگه اي شدم ...ديگه هيچ چيز منو خوشحال نميكنه ...هيچ اتفاقي واسم جالب نيست ...دنيا با تمام زيباييهاش واسم هيچ رنگي نداره ...كلمه اميد با همه ابهتي كه قبلا واسم داشت توي ذهنم يه كلمه بي معني كه توي هيچ لغتنامه اي معناي قابل دركي ازش نيست هر چه هست خيال و روياست....رفتار آشنايان به ظاهر دوست و تمام بي معرفتيهاشون توي اين مدت ، ديگه آزارم نميده چون برام اهميتي ندارند و توي دلم جايي ندارند... توي اين مدت كم كم دارم تظاهر به بودن را خو...
6 مهر 1393
1